در تقلای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهی سنگین ما
فاضل نظری
ای زخم کهنهای که دهان باز کردهای
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
آب طلب نکرده همیشه مراد نیستگاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
«فاضل نظری»