1- سریال دکتر خوب: زنها گاهی بر عکس احساسشون حرف میزنند!
1- سریال دکتر خوب: به نظرم آدما تصمیمهایی هستند که میگیرند و تو میذاری دیگران برات تصمیم بگیرن پس تو شخصیت واحدی نداری!
1- سریال دکتر خوب: رابطه باعث میشه به یکی حس نزدیکی زیادی کنی، صادق و آسیبپذیر میشی ولی فقط رابطه هدف نیست، هدف بقیهی چیزاست.
1- سریال دکتر خوب:
کلر- همه که به هیجان(در سکس) نمیافتند، شاید کارلی هم از اونا باشه.
شان- شاید تمرین من کافی نبوده، صدها ساعت رو تکنیک جراحیم کار کردم.
لیم- نمیشه که پیتزا را از فریزر در بیاری و بلمبونیش! اول باید بذاریش تو ماکروویو!
شان- دکتر لین راستش تو توستر نونش تردتر میشه!
کلر- راجع به پیتزا حرف نمیزنه شان!
شان- مردهای هم سن و سال تو بیصبر و قرارند، ماکروویو را قبل از آماده شدن پیتزا خاموش میکنند. میخواهی به هیجان بیاریش شان!؟
شان- بله
لیم- میخواهی یک هیجان حسابی باشه؟
شان- مگه هیجانا با هم فرق دارند؟
کلر- بعضیهاشون شوکه کننده و پر سر و صدان!
مورگان- بقیهشون درونی و ضعیفن!
شان- واسه کارلی بهترین هیجان ممکن را میخوام!
لیم- میدونم میخواهی همون طور که میخواهی بهترین جراح ممکن بشی! وقتی تو اتاق عملی متعهدی، پشت کار داری، فکر چیز دیگه نیستی، کاملاً روی عملت متمرکز میشی. این نقطهی قوتته. حالا ازت میخوام کارلی رو ببری خونه و یک برنامهی هیجانانگیز بچینی که صدای جیغ شادیشو همسایهها بشنون. حالا برو ببینم چکار میکنی
شان- بله حتماً
کلر- اون همه تمرکز!
مورگان- وسوسه کنندهست!
1- سریال دکتر خوب:
شان- چرا حاضری به خاطر رابطه(سکس) بمیری؟
بیمار- رابطه باعث آسیبپذیری میشه، باعث میشه با عشقت صادق و روراست باشی، ترسهاتو در میون بذاری.
شان- بعضی وقتا نباید در میون بذاری، فقط مجبوری مسایلو بپذیری، درسته؟
بیمار- اشتباهه! کسی نمیتونه بهت بگه باید چیزی را قبول کنی! اگه همهی احساسات و افکار و نگرانیهاتو به طرفت نگی یعنی رابطهی کاملی نداری!
1- سریال دکتر خوب: برادرم استیو میگفت: هر وقت آدما ازت میخوان کاری انجام بدی که به نظرشون اشتباهه اسمشو میذارن واقعیت!
سریال دکتر خوب: وقتی حقیقت کمکی نمیکنه؛ باید دروغ بگی.
1- سریال دکتر خوب: - آره مردن وحشتناکه اما چیزای بدتر هم هست.
- چی بدتر از مردنه؟
- نمردن.
1- سریال دکتر خوب: مهم نیست شغلت چقدر بزرگ یا کوچک باشه، مهم اینه که مال خودت باشه!
1- سریال دکتر خوب: - ناراحت نباش من از مردن نمیترسم!
- نمیترسی؟!
- خب بالاخره مردن اگه دردناک باشه خیلی بده ولی راستش من از خود مرگ نمیترسم!
- چون باور داری که میری بهشت؟
- دقیقاً برعکس، اگه بهشت را قبول داشته باشم باید خدا را هم قبول داشته باشم اون وقت مجبورم باور کنم که خدا مرا مریض کرده، این خیلی بدتره، نه؟ بهتره فکر کنم همه چیز دنیا تصادفیه و وقتی تموم میشه فقط تموم میشه!
1- سریال بیگانه: هر بندری در توفان حوبه!
1- سریال بیگانه: چند تا روانپزشک برای تعویض یک لامپ لازمه؟ یکی چون لامپ واقعاً میخواد عوض بشه!
1- سریال بیگانه: - میدونی احترام به توضیحپذیری یک چیزه اما وانمود کردن به شناخت یک چیز ویژه و این که براش اسم و شرح حال بسازیم یک چیز دیگه است.
- ما همین کار را با خدا نمیکنیم، با ذهمهی خدایان در طول تاریخ بشر؟
- این گفتهی ناپلئون نیست که همهی جنگهای مذهبی به خاطر اینه که مردم همدیگه را میکشند سر این که کی دوست خیالی بهتری داره؟
حکیم ابومعین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی در سال ۳۹۴ هجری قمری در بلخ تولد یافت. از اوان جوانی به تحصیل علوم و تحقیق ادیان و مطالعهٔ اشعار شعرای ایران و عرب پرداخت. در دورهٔ جوانی به دربار غزنویان و سپس به دربار سلاجقه راه یافت. در سال ۴۳۷ هجری قمری خوابی دید و به قول خود از خواب چهل ساله بیدار شد، کارهای دیوانی را رها کرد و به سیر آفاق و انفس پرداخت. پس از پیوستن به فرقهٔ اسماعیلیه و تبلیغ عقاید آنان، امرای سلجوقی در صدد کشتن وی برآمدند، پس به ناچار به بدخشان گریخت و سرانجام در سال ۴۸۱ هجری قمری در یمگان وفات یافت. از آثار او می توان به سفرنامه، زادالمسافرین، وجه دین،خوان اخوان، دلیل المتحیرین، روشنایی نامه و دیوان اشعار اشاره کرد.
ناصر خسرو هزار سال پیش شرح حال امروز ما را به نظم کشیده است. عجیب است یا تاریخ تکرار می شود!؟
وز رنج روزگار چو جانم ستوه گشت
یک چند با ثنا به در پادشا شدم
گفتم مگر که داد بیابم ز دیو دهر
چون بنگریستم ز عنا در بلا شدم
صد بندگی شاه ببایست کردنم
از بهر یک امید کزو میروا شدم
جز درد و رنج چیز نیامد بهحاصلم
زان کس که سوی او به امید شفا شدم
وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم
زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم
گفتم که راه دین بنمایند مر مرا
زیرا که ز اهل دنیا دل پرجفا شدم
گفتند «شاد باش که رستی زجور دهر
تا شاد گشت جانم و اندر دعا شدم
گفتم چو نامشان علما بود و حال خوب
کز دست جهل و فقر چو ایشان رها شدم
تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف
از عمر چند سال میانشان فنا شدم
گفتم، چو رشوه بود و ریا مال و زهدشان،
«ای کردگار باز به چه مبتلا شدم؟»
از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم
سیف الدین ابوالمحامد محمد الفرغانی از شاعران عالیقدر نیمهٔ دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. وی بعد از خروج از زادگاه خود (فرغانه) مدتی در آذربایجان و بلاد روم و آسیای صغیر به سر برده است. به طوری که از آثار او استنباط میشود وی اهل تصوف و عرفان بوده و سالها به کسب کمالات معنوی و سیر و سیاحت پرداخته است. مجموعه اشعار او از غزل و فصیده و قطعه و رباعی حدود ده الی یازده هزار بیت است. وی ارادتی وافر به سعدی داشته و بین آن دو مکاتباتی نیز بوده است. این شاعر بزرگوار در سال ۷۴۹ هجری در یکی از خانقاه های آقسرا وفات یافت. قصیدهٔ او که با مصرع «هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد» آغاز میشود و گویا خطاب به مغولان مهاجم سروده شده از اشعار معروف این شاعر آزاده است.
جالب این جاست که انگار این شعر برای امروز سروده شده است. چه شباهتی است بین مغولان با امروزیان!
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان بشما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل ز گلستان شما نیز بگذرد
آبی ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
1- سریال کیمرا: زمان حال سایهای از گذشته است و هیچ کدوم از ما توانایی رهایی از گذشته را نداریم ولی به جای منکر شدن یا فرار کردن ازش همین که شجاعت رودررویی باهاش را به دست بیاریم کاملاً ازش آزاد میشیم.
1- سریال کیمرا: راهی را انتخاب کن که پشیمونی نداشته باشه!
1- سریال کیمرا: به هدف رسیدن یعنی از دست دادن همون هدف.
1- سریال کیمرا: سؤال این نیست کی میمیره؟ چراش مهمه! اول اینو روشن کن! تو این دنیا هیچ اتفاقی بیدلیل نیست. خاطراته که آدما رو میسازه. چیزی که الان داره اتفاق میافته نتیجهی اعمال گذشته است.
1-
فیلم نفرین شده: همیشه نمیتونید زندگیتونا کنترل کنید ولی میتونید ذهنتونا کنترل کنید