من که بیدارم از جدایی توست
تو چرایی به نیمه شب بیدار ؟
رهی معیری
چنان ز خاطر اهل جهان فراموشیم
که سیل نیز نگیرد سراغ خانهی ما
نبود گوهر یکدانهای در این دریا
و گر نه چون صدف آغوش میگشودم من