موشکافیها در آن اندام زیبا کردهام
تا کمر را از میان زلف پیدا کردهام
کلیم کاشانی
متاع خانهی دل آنچنان به یغما رفت
دری نماند که بر روی دشمنان بندیم
بیکسانیم، گذاری به سر ما که کند ؟
مگر از گریه گهی بگذرد آب از سر ما
نجات غرقهی بحر تعلق آسان نیست
مگر به تختهی تابوت بر کنار افتد
در هر نماز دست به زانو چرا زند ؟
زاهد اگر ز کرده پشیمان نگشته است
غنی کشمیری
افتادن و برخاستن باده پرستان
در مذهب رندان خرابات نماز است
گر کسی می نخرد غم مخور ای باده فروش
این متاعی است که چون کهنه شود، بیش بهاست
رفیق اهل غفلت هر که شد از کار میافتد
چو پایی خفت پای دیگر از رفتار میافتد
سر رشتهی تحریر نیفتاد به دستم
جز خط کف دست مرا دست خطی نیست
بالش خوبان دگر از پر است
شوخ مرا فتنه به زیر سر است
همچو سوزن دایم از پوشش گریزانیم ما
جامه بهر خلق میدوزیم و عریانیم ما
در تقلای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهی سنگین ما
فاضل نظری
ای زخم کهنهای که دهان باز کردهای
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
ما قوت پرواز نداریم و گر نه
عمری است که صیاد شکسته است قفس را
رفیع مشهدی
مانع ز اختلاط دو زلف تو روی توست
تا روز هست، شب نتواند به شب رسید